دانشگاه
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان فرهنگ و هنر و آدرس mahshad.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 16
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 16
بازدید ماه : 125
بازدید کل : 55388
تعداد مطالب : 62
تعداد نظرات : 23
تعداد آنلاین : 1

فرهنگ و هنر
دو شنبه 6 تير 1390برچسب:, :: 14:29 ::  نويسنده : مهشاد       

شنبه : همون لحظه ای که وارد دانشکده شدم متوجه نگاه سنگینش شدم. هر جا که می رفتم اونو می دیدم. یک بار که از جلوی هم در اومدیم نزدیک بود به هم بخوریم ٬ صداشو نازک کرد گفت : ببخشید!
من که می دونم منظورش چی بود. تازه ساعت 9:30 هم که داشتم بورد را می خوندم اومد و پشت سرم شروع به خوندن بورد کرد! آره دقیقا می دونم منظورش چیه ٬اون می خواد زن من بشه ! بچه ها می گفتن اسمش مریمه .

از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون ٬ تصمیم گرفتم باهاش ازدواج کنم!

یک شنبه : امروز ساعت 9 به دانشکده رفتم  ٬ تو سرویس یه خانمی پشت سرم نشسته بود و با رفیقش می گفتن و می خندیدن. تازه به من گفت آقا میشه شیشه پنجرتون رو ببندین؟ من که می دونم منظورش چی بود ٬ اسمش رو می دونستم اسمش نرگسه .
مث روز معلوم بود که با این خندیدن می خواد دل منو نرم کنه که بگیرمش!  راستیتش منم از اون بدم نمی آد .

از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون ٬ تصمیم گرفتم با نرگس هم ازدواج کنم!

دوشنبه : امروز به محض اینکه وارد دانشکده شدم سر کلاس رفتم. بعد از کلاس  ٬ مینا یکی از همکلاسیهام جزوه منو ازم خواست . من که می دونم منظورش چی بود ٬ حتما مینا هم علاقه داره با من ازدواج کنه. راستیتش منم از مینا بدم نمیآد!

از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون ٬ تصمیم گرفتم با مینا هم ازدواج کنم!

سه شنبه : امروز اصلا روز خوبی نبود نه از مریم خبری بود نه از نرگس نه از مینا ٬ فقط یکی از من پرسید آقا ببخشید امور دانشجویی کجاست ؟من که می دونم منظورش چیه ولی تصمیم نگرفتم باهاش ازدواج کنم ٬ چون کیفش قرمز رنگ بود حتما پرسپولیسیه! (پس استقلالی بوده ) وقتی که جریان رو به دوستم گفتم به من گفت : ای بابا !‌بدبخت منظوری نداشته ٬ ولی من می دونم رفیقم به ارتباطات بالای من با دخترا حسودیش می شه! حالا به کوری چشم دوستم هم که شده ٬ هر جور شده با این یکی هم ازدواج می کنم !

چهارشنبه : امروز وقتی که داشتم وارد سلف می شدم یک مرتبه متوجه شدم که از دانشگاه آزاد ساوه به دانشگاه ما اردو اومدند. یکی از دخترای اردو از من پرسید : ببخشید آقا ٬ دانشکده پرستاری کجاست؟ من که می دونستم منظورش چیه ٬ اما تو کار درستی خودم موندم که چه طور این دختر ساوه ای هم منو شناخته و به من علاقه پیدا کرده ! حیف اسمش رو نفهمیدم...

راستیتش از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون ٬ تصمیم گرفتم هر طور شده پیداش کنم و باهاش ازدواج کنم! طفلکی گناه داره از عشق من پیر می شه!

پنج شنبه : یکی از دوستهای هم دانشکده ایم به نام احمد منو به تریا دعوت کرد ٬ من که می دونستم از این نوشابه خریدن منظورش چیه ؛ می خواد که من بی خیال مینا بشم !

راستیتش از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون ، عمرا قبول کنم !

جمعه : امروز صبح در خواب شیرینی بودم که داشتم خواب عروسی بزرگ خودم رومی دیدم . عجب شکوهی و عظمتی بود  ٬ داشتم انگشتم رو توی کاسه عسل فرو میکردم و.... مادرم یک هو از خواب بیدارم کرد و گفت برم چند تا نون بگیرم  ٬ وقتی تو صف نانوایی بودم دختر خانمی از من پرسید ببخشید آقا صف پنج تایی ها کدومه؟ من که می دونم منظورش چی بود اما عمرا باهاش ازدواج کنم !

راستش از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون ٬ من از دختری که به نانوایی بیاد خیلی خوشم نمیاد !

شنبه : امروز صبح زود از خواب بیدار شدم صبحانه را خوردم و اومدم که راه بیفتم ٬ مادرم گفت : نمی خواد دانشگاه بری ؛ امروز جواب نوار مغزت آماده ست ٬ برو از بیمارستان بگیر!

راستیتش از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون ٬ مردم می گن من مشکل روانی دارم!!

 

 

 

 

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: